سیمای سکینه بنت الحسین (ع)
حضرت سكينه، دختر ابى عبدالله الحسين (علیهما السلام) و رباب ، دختر امرء القيس است. نام اصلى وى ، " آمنه" يا " اميمه" بود و مادرش رباب او را به " سكينه" ملقّب ساخت.(1)
او که خواهر على اصغر (علیه السلام) بود ، در کربلا حضور داشت و در عاشورا حدودا ده یا سیزده ساله بود. وى محضر سه امام (پدرش امام حسین، برادرش امام سجاد و برادرزادهاش امام باقر(ع) ). را درک کرد.
بنابر نظر مشهور، تاريخنگارانِ معروف نام ده فرزند را براي امام حسين ـ عليهالسّلام ـ ذكر ميكنند كه شش تن آنها پسر و بقيه دختر ميباشند. دختران حضرت ـ عليهالسّلام ـ عبارت بودند از زينب، سكينه، فاطمه و رقيه. همان نخستين روزي كه امريءالقيس بن عدي، رئيس قبيله بكر بن وائل اسلام آورد، اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهماالسّلام ـ را نزد وي برد و فرمود: «يا عم؛ من علي بن ابيطالب پسر عمو و داماد رسول خدا هستم و اين دو نيز فرزندزادگان اويند. ما ميل داريم كه با تو پيوند خويشاوندي برقرار كنيم.»
امريءالقيس در پاسخ گفت: يا علي ، من سه دختر دارم. نخست «محيات» كه او را به تو تزويج ميكنم و ديگر «سلمي» كه وي را به نكاح حسن در ميآورم و بعد «رباب» كه او را با پيوند با حسين خرسند ميسازم. (قمي، عباس، نفس المهموم و نفثه المصدور، ص 276)
او از زنان بزرگ اسلام است و از اخلاق فاضله و آداب مرضیه و صفات حمیده و از وفور عقل و دانش وجود و کرم و مقامى بس بلند برخوردار بود و در فنون فصاحت و بلاغت از اساتید وقت و سیده زنان عصر خود بود. نوشتهاند خانهاش مرکز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود. به شاعران بزرگ همچون فرزدق و جریر صله عطا مىکرد.
اين بانوى شريف علوى در دامن مهرانگيز پدر ارجمندش حضرت امام حسين (علیه السلام) و مادر گرانمايهاش حضرت رباب و عمه بزرگوارش حضرت زينب كبرى پرورش يافت و از راهنمايى و تربيت ناب برادرش حضرت على بن الحسين(علیه السلام)، معروف به زين العابدين در ايّام امامت آن بزرگوار ، بهرههاى وافر يافت.
وى از زنان خردمند و داناى عصر خويش بود. علاوه بر بهرهمندى كامل از حُسن جمال ، از فضايل معنوى مانند تعّبد ، تديّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمينه شعر، سخنورى و فصاحت بيان از ممتازان عصر و خانه وى ، هميشه مجمع ادبا ، شُعرا و سخن سرايان عرب بود.(2) درباره تاريخ تولدش، اطلاع دقيقى در دست نيست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشيد و بالغ بود.
برخى از مورخان، وى را در واقعه كربلا، بين ده تا سيزده ساله خواندهاند. بنابراين تولدش بايد ميان سالهاى 47 تا50 قمرى باشد. او در مدينه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام) ديده به جهان گشود.(3)
عشق امام حسین به سکینه :
امام حسين (علیه السلام) به تمامى فرزندانش، از جمله سكينه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضايل و كمالات نفسانى، بسيار دوست مىداشت.
روايت شد، كه آن حضرت درباره سكينه و مادرش رباب و خانهاى كه آن دو در آن زندگى مىكردند شعرى عاطفى سرود كه چنين است:
لعمرى انّنى لأحبّ داراً
تكون بها (تضيّفها) سكينة والرباب
احبّهما و أبذل بعد مالى
وليس لعاتب (للائمى فيه) عندى عتاب
ولست لهم و ان عتبوا مطيعاً
حياتى او يغيّبنى التراب (دكتر بنت الشاطى ، سكينه بنت الحسين، ص66)
به جانم سوگند ! من به راستى خانهاى كه سكينه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارايىام را نثار مىكنم و هيچ ملامتگرى نمىتواند مرا در اين كار سرزنش كند. « و تا زنده ام ، هرگز به ملامت ملامتگران اعتنا نمى كنم تا از جهان خاكى رخت بندم.» (4)
آن حضرت، پس از واقعه كربلا، به مدت 57 سال زندگى كرد. در آغاز، تحت كفالت برادر بزرگوارش امام زين العابدين (علیه السلام) قرار داشت تا اين كه ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مكان كرد.
نمونه هایی از ويژگى هاى اين بانوى بزرگ چنین است :
1 . حاضرجوابى
حضرت سكينه شوخ طبع و مليح و حاضر جواب بود. از وى پرسيدند: تو بسيار شوخى و مزاح مى نمايى ولى خواهرت فاطمه شوخى نمى كند. وى بى درنگ جواب گفت: «چون او را هم نام جده مان فاطمه زهرا(عليها السلام) و مرا به اسم جده ديگرمان آمنه بنت وهب (مادر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)) نام گذارى نموده ايد.»
دكتر بنت الشاطىء مى نويسد: اين جواب وى اشاره به اين نكته ظريف است كه چون فاطمه زهرا (عليها السلام) پس از رحلت پدرش رسول الله(صلى الله عليه وآله) ، زياد گريست ـ و به وى ستم فراوان روا گشت ـ وى هيچ گاه خندان نبوده و شوخى نمى كرده است.( موسوعة آل النبى، ص796) مهمتر از آن ، اينكه فاطمه زهرا(عليها السلام) بانوى معصوم و پاكى است كه ساحت مقدس وى از رفتارى كه انسانهاى معمولى انجام مى دهند منزّه است.
علاّمه سيد محسن امين نقل مى كند كه حضرت سكينه در مجلس ختمى حضور يافت. در آن مجلس دخترى از عثمان بن عفان نيز حضور داشت. دختر عثمان جهت فخر فروشى گفت : «من دختر شهيدم!» سكينه چيزى نگفت. در همان ميان، صداى مؤذن به گوش رسيد كه گفت : «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»، سكينه لب به سخن گشود و فرمود:
«اين نام كه برده مى شود، پدر من است يا پدر تو؟»
دختر عثمان كه جواب دندان شكن سكينه را دريافته بود گفت : «هيچ گاه ديگر بر شما فخر نخواهم فروخت.»
2 . راوى حديث
نقل حديث از پيامبر يا امامان معصوم(عليهم السلام) ، خود يك ويژگى مهم شخصيتى براى راوى حديث به شمار مى آيد; چرا كه ديدار معصوم و شنيدن سخن وى فضيلت بزرگى است كه ارزانى راوى مى گردد. با اينكه حضرت سكينه به ديدار چند معصوم نايل آمده و از فيض وجودى امام حسين، امام سجاد و امام محمد باقر(عليهم السلام) بهره مند گشت، ولى احاديث اندكى از وى به يادگار مانده است.
از جمله روايات به يادگار مانده از حضرت سكينه ، حديثى است در فضايل شيعه كه محمدبن جعفر قمى در كتاب «مسلسلات» آن را چنين آورده است: «فاطمه دختر امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) از فاطمه و زينب و امّ كلثوم دختران موسى بن جعفر(عليهما السلام) از فاطمه دختر امام صادق(عليه السلام) از فاطمه دختر امام محمد باقر(عليه السلام) از فاطمه دختر امام سجاد(عليه السلام) از فاطمه و سكينه دختران امام حسين(عليه السلام) از امّ كلثوم دختر اميرمؤمنان (عليه السلام) روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند:
چون به آسمان رفتم و وارد بهشت شدم ، در مقابل خود قصرى ديدم كه بر آن نوشته شده بود: لا إلهَ إلاَّ الله و مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ عَلِىّ وَلِىّ الله. نيز اين جمله به چشم مى خورد: خوشا به حال شيعيان على...» در ادامه اين حديث، بخشى از ماجراى معراج بيان شده است . و ساير آموزه هاى اسلامى را آموخت. و راه عبادت و معنويت را در پيش گرفت.
3 . مدافع ولايت
حضرت سيكنه پس از حادثه كربلا و در عصر امامت برادرش، امام على بن الحسين(عليهما السلام) نيز از مدافعان امامت و ولايت بود و بارها براى تقويت بنيه مالى امامت، اموالى را تقديم امام سجاد (عليه السلام) مى كرد. نيز هنگامى كه شنيد ابن مطير، خالدبن عبدالملك ، حاكم مدينه در روزهاى جمعه به هنگام خطبه هاى جمعه بر فراز منبر، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) را سبّ مى كند، به همراه كنيزان خود به مسجد مى آمد و مقابل ابن مطير موضع مى گرفت و هرگاه آن خطيب ، حضرت را سب و دشنام مى داد ، حضرت سكينه به همراه كنيزان و همراهان خود ، ابن مطير را سب و لعن مى كردند و جواب وى را مى دادند. حاكم مدينه در مقابل شجاعت فرزند على(عليه السلام) ناتوان گشته بود و به جهت موقعيت و پايگاه اجتماعى او ، قدرت رويا رويى با وى را نداشت ، دستور مى داد تا كنيزان آن حضرت را بزنند! .
فنا در بحر عظمت الهى
از ديگر مشخصه هاى روحى حضرت سكينه ، عبادت و معنويت بود كه از وى چهره اى ممتاز ساخت. او جز به خدا نمى انديشيد; چنانكه روايت شده است كه حسن بن مثنى فرزند امام مجتبى(عليه السلام) براى خواستگارى دختر عمويش ، خدمت حضرت حسين بن على(عليهما السلام) رسيد. امام فرمود : هر يك از دخترانم فاطمه و سكينه را خواستى انتخاب كن، حسن مثنی از شرم سرش را به زير انداخت و چيزى نگفت امام حسين(عليه السلام) فرمود:
«أَخْتارُ لَكَ فاطِمَةَ فَهِيَ أَكْثرها شَبَهاً بِأُمّيّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ الله (صلى الله عليه وآله) ; وَ أَمّا سُكَيْنَةُ فَغالَبَتْ عَلَيْها الاسْتِغْراق مَعَ اللهِ تَعالى، فَلا تَصْلَحُ لِرَجُل»;
«فاطمه را برايت بر مى گزينم كه بيش از خواهرش به مادرم فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شبيه است. در دين دارى چنان است كه شب را سراسر به عبادت مى پردازد و روز را به روزه و در جمال انسانى حورالعين را مانند است. اما سكينه غالب بر او چنان است كه با تمام وجود به آستان كبريايى حق تعالى پر كشيده و سزاوار ازدواج با كسى نمى باشد.».
ازدواج سكينه با عبدالله بن حسن
امام حسين(عليه السلام) وقتى رشد، بلوغ و نبوغ دخترش سكينه را ديد، وى را به عقد برادر زاده اش عبدالله اكبر فرزند امام حسن مجتبى(عليه السلام) درآورد. از محدثان و محقّقان شيعى، يكى عبدالله اكبر كه كنيه وى ابوبكر است، مادرش امّ ولد (و كنيز) بود. او در كربلا حضور داشت و به ميدان رفت و رجز خواند و در صحنه نبرد به شهادت رسيد. قاضى نعمان محمدبن منصور صاحب الدعائم (م 365 هـ .) مى نويسد: امام حسين(عليه السلام) دخترش سكينه را به تزويج وى درآورد.
ديگرى مى نويسد: عبدالله بن حسن بن على(عليهما السلام) (عبدالله اصغر) از اصحاب امام حسين (عليه السلام) و از شهيدان كربلا است. گويند مادرش امّ ولد بود . برخى ديگر نقل كرده اند مادرش دختر شليل بن عبدالله بجلى است كه از اصحاب رسول خد(صلى الله عليه وآله) بود. حورالعين را مانند است. اما سكينه غالب بر او چنان است كه با تمام وجود به آستان كبريايى حق تعالى پر كشيده و سزاوار ازدواج با كسى نمى باشد.» عبدالله بن حسن ، نوجوانى در زير سن بلوغ بود كه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
شيخ مفيد در اين زمينه مى نويسد: در روز عاشورا هنگامى كه امام حسين(عليه السلام) از هر سوى آماج تير و نيزه دشمن قرار گرفته بود، عبدالله بن حسن از خيمه بيرون آمد و به يارى عمويش شتافت و به هنگام دفاع از عمويش حسين(عليه السلام) مورد اصابت شمشير بحربن كعب قرار گرفت و دستش قطع شد. حسين(عليه السلام) وى را به آغوش كشيد و او را توصيه به صبر نمود و سپاه كوفه را نفرين كرد.
برخى گفته اند كه قاتل وى حرملة بن كاهل اسدى بود . نيز در زيارت ناحيه مقدسه قاتل عبدالله بن حسن ، حرملة بن كاهل اسدى معرفى شده است. در جمع بين اين روايات ، شايد بتوان گفت كه پس از ضربت بحربن كعب ، ضربت نهايى را حرمله بر وى وارد ساخته و شهيدش نموده است.
جمعى به اين پيوند تصريح نموده اند. از قدماى علماى شيعه محدث شهير قاضى نعمان بن محمد بن منصور (متوفاى سال 365هـ . ق.)، صاحب كتاب «الدعائم» به اين ازدواج اشاره كرده و نوشته است: حسين بن على(عليهما السلام) دخترش سكينه را به عقد عبدالله بن حسن درآورد و عبدالله در روز عاشورا به شهادت رسيد. اين در حالى بود كه وى هنوز با همسرش همبستر نشده بود،(. شرح الاخبار، قاضى نعمان بن محمد، ج3، ص19) و سكينه از وى باردار نشد.
اين سخن قاضى نعمان مى رساند كه آن دو زوج ، آن روزها ، دوره نامزدى خود را سپرى مى كردند. البته نبايد استيحاش كرد; چرا كه اين سنت نيز در ميان اعراب آن عصر مرسوم بوده است; چنانكه ميان عقد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با عايشه، تا مراسم عروسى و كابين بستن ، سال ها فاصله بوده است . پس از قاضى نعمان ، علاّمه امين الاسلام طبرسى در اعلام الورى، همانند روايت قاضى نعمان را آورده است. از محقّقان معاصر نيز استاد محمد على دخيل ، به ازدواج سكينه با عبدالله بن حسن تصريح كرده ، مى نويسد: او پس از شهادت عبدالله با هيچ كس پيمان زناشويى نبست و اين عقيده شيعه در اين زمينه است.
وداع با پدر :
هنگامي که امام حسين (علیه السلام) براي وداع با سکينه آمد ، به وي فرمود: «اي سکينه ، پس از شهادت من گريه تو طولاني خواهد بود. مرا با اشک خويش مسوزان، مادامي که جان در بدن دارم و هنگامي که کشته شوم، تو اولي هستي که در سوگ من بنشيني.» هنگامي که کاروان اسيران از کنار قتلگاه عبور مي کرد، حضرت سکينه خود را بر روي بدن مطهر او انداخت، آن را بوسيد و ناله و گريه سر داد، به گونه اي که همه حاضران را به گريه انداخت. کسي توان نداشت که وي را از بدن مطهر پدرش جدا سازد تا انکه سپاه دشمن به زور اين کار را انجام داد....
ایشان می فرماید : بعد از شهادت پدرم به هنگام عبور از جسدهای مطهر آن بدن نازنین را در بر گرفتم و بی هوش شدم ، در آن حال شنیدم که پدرم می فرمود :
شیعتی ما إن شربتم ماء عذب فاذکرونی
أسمعتم بغریب أو شهید فاندبونی
وَ أَنَا السّبط الّذي مِن غير جُرم قتلوني
و بجُردِ الخيلِ بَعْدَ الْقَتلِ عَمداً سَحقوني
لَيتكُم في يَومِ عاشُورا جَميعاً تَنظروني
كَيفَ أَسْتَسْقِي لِطِفلي فَأَبَوا أَنْ يَرْحَمُوني
وَ سَقَوه سَهم بَغي عَوض الماءِ الْمُعِين
يا لَرزء و مُصاب هدّا أركان الحُجُونِ
وَيْلَهُم قَدْ جَرحُوا قَلبَ رَسُولِ الثَّقَلَين
فالْعَنُوهُم مَااسْتَطَعْتُم شَيعَتِي فِي كُلِّ حِين
« شیعیان من هر گاه آب خوش گوارایی می نوشید مرا یاد کنید (که تشنه لب شهید شدم) و هر گاه خبر غربت و شهادت شهیدی را شنیدید بر من سوگواری کنید. من نواده پيامبرم كه بى گناه مرا كشتند و پس از كشتن به عمد بدنم را زير سم اسبان كوبيدند. كاش همه در روز عاشورا بوديد و مى ديديد كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم و دشمن از دادن آب دريغ ورزيد. آنها به جاى آب گوارا با تير ستم او را سيراب كردند، وه چه فاجعه غم انگيز و دردناكى است كه بر اثر آن كوه حجون ويران شد; واى بر آنها كه دل رسول جن و انس را جريحه دار ساختند ، شيعيان! در هر زمان هر چه در توان داريد آنان را لعنت كنيد.»
مورّخان نوشته اند كه حضرت سكينه پس از شنيدن اين اشعار، هراسان و گريان از جاى برخاست و سيلى به صورت خود نواخت. در همان حال صداى هاتفى آسمانى را شنيد كه مى گفت :
بكَت الأرضُ و السماءُ عليه
بدموعِ غزيرة و دماء
يبكيان المقتولُ في كربلاء
بين غوغاء أُمّة أدعياء
منع الماء و هو عنه قريب
عين ابكي الممنوع شرب الماء
آسمان و زمين بر او گريان
اشك حزن همچو يم بر او ريزان
بر شه دشت كربلا گريند
كه شده كشته زنا زادان
در لب آب با لب تشنه
گريه كن بر شهيد تشنه لبان
با كاروان اسيران آل محمد(عليهم السلام)
سكينه دختر امام حسين(عليه السلام) با دلى خونين ، به همراه كاروان اسيران آل محمد(عليهم السلام) كربلا را به قصد كوفه و شام ترك كرد. وى همچون ديگر خواهران و دختران حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) شاهد فاجعه خونين كربلا بود. سكينه تمام وقايع عاشورا را با چشم خويش ديد. صداى «هَلْ مِنْ مُعِين» پدر را مى شنيد كه به آسمان بلند بود. بانوان حرم رسالت و پرده نشينان خاندان امامت را شاهد بود كه چون خصم بدانديش آتش به خيمه هاشان افكنده بود. اما با اين همه مصيبت و بلا، او ناشكيبايى نورزيد و از جاده تسليم خارج نشد. در طول دوران اسارت، براى رساندن پيام شهيدان و برملاء ساختن ماهيتِ حكومت ستم پيشه امويان تلاش كرد. گوشه هايى از اين تلاشهاى وى، در تاريخ منعكس شد كه در زير به آن اشاره مى كنيم: او در كوفه درباره آشكار ساختن ماهيت پليد امويان و ستمى كه بر پدرش سيد مظلومان رفته بود ، از بالاى مركب ابياتى اينگونه سرود:
اِنّ الحسين غداة الطفّ يرشقه
ريب المنون فما أن يخطىء الحدقة
بكفّ شرّ عبادالله كلّهم
نسل البغايا و جيش المرق الفسقة
همچنين او در وضعيت دشوار اسارت ، كه از جهات گوناگون در عجز و ناتوانى از انجام تكاليف بوده اند ، در صيانت از حجاب و حفظ حريم آل عصمت مى كوشيد.
روايت شده است كه حضرت سكينه از سهل بن سعد ساعدى ، صحابى پيامبر ، مى خواهد كه با پرداخت درهم و دينارى از حاملان سر شهيدان درخواست كند كه اندكى سرها را از كاروان اسيران آل محمد (صلى الله عليه وآله) فاصله دهند تا نگاه هاى آلوده شاميان به حريم حرم حسينى خيره نگردد.
سکینه پس از واقعه
بانوى خاندان عصمت ، حضرت سكينه(عليها السلام) ، پس از واقعه عاشورا به همراه زينب (عليها السلام) به مصر مهاجرت كرد. اندكى پس از اقامت در مصر و به دليل رحلت عقيله بنى هاشم ، حضرت سكينه در سال 62 هـ . ق. به مدينه بازگشت و در سراى برادرش امام ساجدان(عليه السلام) سكنى گزيد و با كسب معارف الهى و درس پاكدامنى، به زندگى خويش ادامه داد. افسانه پردازان و قلم به دستان كينه توز و مغرض اموى و زبيرى به جهت رويارويى با خاندان و آل على(عليه السلام) و به جهت همگون ساختن آنان با خاندان ناپاك اموى و زبيرى، با دروغ پردازى و افسانه سازى اين برهه از زندگى عفيفه آل بنى هاشم، حضرت سكينه(عليها السلام)را مغشوش و مضطرب جلوه داده اند. همانگونه كه ابن ابى الحديد معتزلى، دانشمند و عالم اهل تسنن گفته است: اين افسانه سازى ها بدان جهت بود تا نگاه مردم را از اهل بيت و نزديكان و بستگان خاندان وحى، باز دارند. ابو الفرج اصفهانى، نسب شناش زيدى مذهب و اموى تبار، به نقل از يك گروه دروغ پرداز از خاندان زبيرى ها حكاياتى از مجالس موسيقى و نشست و برخاست حضرت سكينه با برخى آوازه خوانان و شاعران حجاز و عراق را برمى شمارد،
كه اين افسانه ها، پندارى بيش نيست و محقّقان شيعى به هيچ روى اين انتساب را نمى پذيرند.
آيا سكينه دختر امام حسين (عليهالسّلام) با پسر زبير كه دشمن امام بود ازدواج كرده است؟
زبير بن عوام بن خويلد بن اسد بن عبدالغري يكي از شخصيتهاي برجسته تاريخ اسلام است، كه بعدها دچار انحرافاتي شد. وي محرم اسرار اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ بود و تحت تعليمات و بركات اين خاندان بود، تا آنكه فرزندش عبدالله به دنيا آمد. اميرالمؤمنين ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايند: «ما زال الزبير يعدّ منا اهلالبيت حتي نشأ ابنه عبدالله.»
برادر كوچكتر عبدالله، مصعب است كه به ابا عيسي يا ابا عبدالله ملقب بود. وي به شخصيت امام حسين ـ عليهالسّلام ـ ارادت ويژهاي داشت و همواره او را اسوة خود قرار داده بود اما متأسفانه جاهطلبي او مانع از آن ميشد كه به ياري امام ـ عليهالسّلام ـ بشتابد. وي پيوسته به دنبال كسب خلافت عراق بود. مصعب پس از قتل مختار، مدتي از سوي برادرش عبدالله امير كوفه گرديد بارها با سپاهيان عبدالملك بن مروان جنگيد تا آنكه سرانجام در ذيقعدة 72 ه ق ( تاريخ يعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 2، ص 265) به دست محمد بن مروان برادر و فرماندة لشكر عبدالملك در نبردي ناجوانمردانه به قتل رسيد. (ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 297 ).
مصعب پيش از نبرد با عبدالملك به مزار اباعبدالله ـ عليهالسّلام ـ آمد و اين بيت را زمزمه ميكرد:
و إن الألي باللطف من آل هاشم
تأسوا فسنوا للكرام التأسيا (ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص298)
شعبي ماجرايي را نقل ميكند كه بيان آن خالي از لطف نيست. ميگويد من و عبدالله بن زبير و عبدالملك بن مروان و مصعب بن زبير در برابر كعبه نشسته بوديم و سخن ميگفتيم. پس از پايان سخن قرار شد هريك از ما برخيزد، ركن يماني را بگيرد و حاجتش را بخواهد. وي سپس مفصل ميگويد كه هر كدام چه دعايي كردند و چه حاجتي خواستند و جالب آن كه همه به خواستههايشان رسيدند. امّا آنچه مصعب خواسته بود اين بود كه خداوندا مرا نميران تا آنكه امير عراق گردم و نيز با سكينه بنتالحسين ـ عليهالسّلام ـ پيوند زناشويي ببندم. (ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج20، ص135)
اكنون با آنچه بيان كرديم پاسخ سؤال روشن ميگردد كه مصعب دشمن اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ نبود بلكه شخصيتي جاهطلب بود كه لغزشهايي بزرگ داشت.
پاسخ ديگري كه ميتوان به اين سؤال داد آن است كه بگوييم چه بسا اين ازدواج به رضايت حضرت سكينه نبوده است و تنها از روي مصالح سياسي ـ اجتماعي صورت پذيرفته. چنانكه شواهد تاريخي بسياري بر اينگونه ازدواجها وجود دارد مانند بسياري از همسران پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، امام حسن مجتبي ـ عليهالسّلام ـ و برخي ديگر از ائمه ـ عليهمالسّلام ـ كه حتي كمر به قتل آن پيشوايان ميبستند و قطعاً آن پيوندها به رضايت آنان نبوده است. در اينجا نيز چه بسا حضرت سكينه ـ عليها السّلام ـ به اين پيوند خرسند نبوده است امّا از روي مصلحت تن در داده است. شاهد آنكه وقتي حضرت سكينه ـ عليها السّلام ـ سر از اطاعت ابن زبير برميگيرد و نشوز ميكند، رملة بنتالزبير خواهر مصعب نزد عبدالملك ميرود و ميگويد: «اگر چنين نبود كه ما ميخواهيم پوششي بر كارهاي خود بگذاريم، هرگز نسبت به كسي كه رغبتي در ما ندارد، رغبتي به او نداشتيم.» (بلاغات النساء، ابن طيفور، ص191) با توجّه به اين جمله و تصريحي كه در آن وجود دارد، به راحتي ميتوان واقعيت اين پيوند را دريافت و به اهداف پشت پردة آن پي برد.
وفات بانو سكينه
سرانجام حضرت سكينه در روز پنجشنبه، پنجم ربيع الاول (117هـ . ق.) در مدينه چشم از جهان فانى فروبست. وفات آن حضرت به هنگام ظهر روى داد. خالدبن عبدالملك ، حاكم مدينه دستور داد كه جنازه را نگهدارند تا وى خود را به شهر برساند. جنازه وى تا نماز عشا دفن نشد و مردم دسته دسته بر پيكر او نماز گزاردند. عبدالله نفس زكيه چهار صد دينار عطر و عود خريد و پيرامون سرير حضرت سكينه و در مجمرها گذاشت.
درباره درگذشت اين بانوى بزرگ علوى ، دو روايت نقل شده است: روايت نخست حاكى است كه وى در پنجم ربيع الاوّل سال 117 هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملك و در حاكميت خالد بن عبدالملك بن حارث، در مدينه بدرود حيات گفت و روايت ديگر مىگويد كه وى در پنجم ربيع الاوّل سال 126 هجرى قمرى در مكه معظمه وفات يافت .(5)
به هر روى، درگذشت وى در پنجم ربيع الاوّل، مورد اتفاق تاريخ نگاران و سيره نويسان است. در همان سالى كه حضرت سكينه (علیه السلام) وفات يافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسين (علیه السلام) نيز در مدينه بدرود حيات گفت. (6)
پی نوشتها:
1- منتهى الآمال، ج 1، ص 462 و وفيات الأعيان، ج1، ص 379
2- اعلام النّساء، ج 2،ص 202
3- شام، سرزمين خاطرهها، ص 104
4- منتهى الآمال، ج 1، ص 463
5- شام، سرزمين خاطرهها، ص 107؛اعلام النسّاء، ج 2، ص 224؛ وفيات الأعيان، ج 1، ص 378
6- وقايع الايام، ص 206 و منتهى الآمال، ج 1، ص 463
:: موضوعات مرتبط:
خاندان اهل بیت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1062
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0